- «حاضرم جونم را بدم تا زندگی کنم.»
- «وقتی توی جاده به یک پیچ میرسی، بردارش.»
- «محضِ نگاه کردن میتونی خیلی چیزها را رعایت کنی.»
- «دیگه هیچکس نمیره اونجا. از بس که جمعیت میره اونجا.»
- «وقتی دارم فکر میکنم دیگه نمیتونم تمرکز کنم.»
- «آینده هم دیگه مثل قدیما نیست.»
- «من که برای بچههام "خر" نمیخرم. چون میخوام اونها هم مثل من "نخوننش".»
- «ما گم شدیم ولی بهمون که خوش میگذره.»
- «نصفِ دروغهایی که دربارهات میگن، راست نیست.»
- «دیگه سکهٔ پنج سنتی، به اندزهٔ یک ده سنتی هم نمیارزه.»
- «مثل اینکه همه چیز آشناست، هِی تکرار میشه.»
- «تا چیزی تموم نشه، کامل نمیشه.»
- خانم لیندسِی: «واقعاً که خونسرد بهنظر میای.» یوگی بِرا: «ممنون، خودت هم خیلی خونگرم به نظر نمیای.»
- «اگر دنیا کامل بود که اصلاً نبود.»